یکی از محراب های حرم مطهّر «محراب تهجّد» است که پشت حجره فاطمه(علیها السلام) و بیرون از مقصوره ای قرار دارد که حجره را دربرگرفته است و در قسمت شمالی حجره و خانه فاطمه قرار دارد. نقل شده که آنجا محلّ نماز شب پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)بوده است. گرچه آنچه معروف است، آن است که در غیر ماه رمضان، آن حضرت تهجّد و شب زنده داری را در خانه خویش انجام می داد. از احادیث ماه رمضان نیز چنین برمی آید. ولی طبق نقل سمهودی در «وفاء الوفا» چنین بوده و آن جایگاه یاد شده، بیرون از مسجد و روبه روی باب جبرئیل بوده است، البته پیش از آن که به صورت فعلی درآید و این با آنچه مورّخانی مانند مطری و ابن نجّار در جایگاه ستون تهجّد نقل کرده اند، موافقتر است. آنان گفته اند که ستون تهجّد پشت خانه فاطمه(علیها السلام)در سمت شمال آن بوده است. در آنجا محرابی است که هر کس روبه روی آن بایستد، باب جبرئیل در سمت چپ او قرار می گیرد.
گفتنی است که در تعمیرات جدید زمان ما، این محراب بازسازی و تجدید بنا شد و آیه تهجّد2 را بر آن نوشتند.
از محراب های دیگر حرم شریف، محراب فاطمه زهرا(علیها السلام) است که جلوی محراب تهجّد و داخل مقصوره و ضریح است و روی ستونی ساخته شده که به صندوقی که روی قبر حضرت فاطمه(علیها السلام)قرار داده شده، چسبیده است (بنابر قولی که حضرت فاطمه در آنجا مدفون باشد). بنابراین، آن محراب میان این ستون و ستون تهجّد قرار دارد. محلّ عروسی حضرت علی و فاطمه(علیهما السلام) نزد همین ستون بوده است که محراب یاد شده نزدیک آن است، و آن بنایی توخالی و از رخام است، شبیه محراب پیامبر(صلی الله علیه وآله)، که امروز روی آن پوششی قرار دارد که آن محراب دیده نمی شود، مگر آنکه آن پوشش را کنار بزنند تا محراب آشکار شود.
زمین آن محراب، امروز گودالی شبیه حوض است و پایین تر از کف زمین حجره شریف پیامبر قرار دارد و با سنگ رخام سیاه ساخته شده و مانند محراب می ماند که مثلّثی شکل است و اطراف آن بر روی زمین، سنگ رخام سفید است.
ضریح یاد شده، الآن مانع از آن است که مردم در آنجا نماز بخوانند و به آن محراب تبرّک جویند. این ضریح، بخشی از مسجد پیامبر و روضه منوّر را نیز قطع کرده است و بخشی از بقعه حضرت، که داخل مقصوره و ضریح قرار دارد، بی شک جزو مسجد است.
حجره شریفی که قبور را دربرگرفته و روی آن حجره، پوشش مقدّس قرار دارد، در اصل، اتاق عایشه همسر پیامبر بوده که از شاخ و برگ خرما ساخته شده بود و با پشم آن را پوشانده بودند. ساختمان آن اتاق، همانند خود مسجد از خشت بود و شاخه های نخل. چون رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت، بدن او در همان حجره به خاک سپرده شد. سپس عمر، آن دیواره چوبی را به دیوار اساسی تبدیل کرد. آن زمان ارتفاع سقف اتاق به حدّی بود که دست به آن می رسید. هر یک از اتاق های خانه آن حضرت، از شاخ و برگی بود که آن را با پشم پوشانده بودند و این پرده و پوشش را با شاخه های درخت عرعر بسته بودند. برخی از اتاق ها هم از خشت بود. خانه او در سمت غرب یا شمال قرار داشت و گفته اند که دو در داشت، یکی در سمت غرب، یکی در شمال به طرف شام و از شاخه عرعر یا ساج بود. آن در شمالی تا وقتی که عایشه زنده بود، باز بود و نمی بستند. پس از وفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از یک در وارد می شدند و بر پیکر مطهّر او نماز می خواندند و از در دیگر بیرون می رفتند. نمازشان هم بر آن حضرت به صورت فُرادی بود... بین اتاق عایشه و اتاق حفصه، راه باریکی بود و به خاطر نزدیکی این دو اتاق به یکدیگر، آن دو از داخل اتاقشان با هم صحبت می کردند یا همدیگر را صدا می زدند. خانه حفصه در سمت قبله بود، همانجا که امروز زائران رو به قبر شریف می ایستند و زیارت می کنند.
سپس عایشه اتاق خود را به دو بخش کرد. در یک بخش، قبر شریف قرار داشت، و در بخش دیگر خودش بود و میان این دو بخش دیواره ای قرار داده شد. گاهی عایشه با همان لباس های داخل خانه، وارد آن قسمت می شد. امّا از وقتی که عمر در آن اتاق دفن شد، جز با پوشش و حجاب کامل وارد آن قسمت نمی گشت. این وضعیّت به همین شکل بود و حجره مطهّر دیده می شد، تا آنکه در زمان عمر بن عبدالعزیز، وقتی مسجد را باز سازی می کردند، دیواری مقابل آن ساختند که روبه روی زائران قرار دارد.
در شعبان 1296 هـ .ق. در پی تندبادی شدید، یکی از پنجره های بزرگ گنبد مطهّر در سمت مشرق به داخل حجره شریف سقوط کرد و قطعه ای از یک پنجره دیگر به داخل مقصوره و ضریح افتاد. خبر آن از طریق شیخ حرم، «خیرالله افندی» به مردم رسید و ولوله ای در میان آنان پدید آمد. شیخ حرم اقدام به کشف و پی جویی حادثه کرد. گروهی از علما را که از جمله من و مفتی حنفیان هم از آنان بودیم گرد آورد.
طبق معمول برای رفتن به پشت بام مسجد شریف، از راه مناره شکیلی به بالای بام رفتیم و با نهایت ادب و خشوع به سمت گنبد حرکت کردیم تا آنکه به دیواره گنبد نزدیک شدیم تا ببینیم دقیقاً پنچره یاد شده کجا افتاده است.
فرصت را غنیمت شمردم تا با نگاه دقیق و دقّت نظر به موقعیّت داخل حجره شریف، ترسیم روشنی از آن برای این نوشته خود داشته باشم; زیرا نگاشتن و تبیین این نقشه برای آنان که نسبت به آشنایی با آثار حجره علاقه مندند و اهمیّت می دهند، از مهمترین چیزهاست، چون دیواره ای که حجره شریف را دربرگرفته، مانع از آن است که انسان داخل آن را ببیند، چه داخل ضریح باشد، چه بیرون آن. از بام مسجدالنبی نیز از خلال پنجره های گنبد مطهّر که از گچ و شیشه ساخته شده قابل دیدن نیست، حتّی اگر پنجره ای هم نباشد، به خاطر عرض دیواره گنبد بزرگ، داخل حجره را نمی توان دید، مگر آنکه کسی بیش از حدّ گردن بکشد:
من به خاطر شدّت علاقه ای که به آگاهی از وضعیّت آن آثار و نشانه های داخل حجره و روشن ساختن دیدگانم از فروغ آنها داشتم، با نهایت ادب و خشوع، در حالی که آیاتی از قرآن می خواندم و بر پیامبر خدا صلوات می فرستادم، گردن کشیدم تا همچون عاشقی شیفته به آن بنگرم. دیدم حجره شریف چهار گوش است و روی آن پوششی قرار دارد که مانع دیدنِ داخل حجره و گنبد کوچک است ـ آن گونه که «سمهودی» ترسیم کرده است ـ ولی آنچه دیدم، وسط فضا حالتی برآمده، مانند خیمه داشت. گویا این برآمدگی پوشش به خاطر همان گنبد کوچکی بود که در زیر آن قرار داشت.
در اطراف دیوار حجره، سایه بان مانندی دیدم از چوب های رنگ آمیزی شده که پرده های حجره شریف را بر آنها آویخته اند. تنها از سمتِ شمال آن، پرده را روی دو چوبی آویخته بودند که از سمت شرق و غرب آمده و سر آن دو چوب روی ستونی پشت حجره به هم رسیده بود.
سر ستون های چهارگانه را دیدم که بالای هر ستون، سنگی مربّع بود. شاید سقف حجره بر این چهار ستون بوده، پیش از آنکه قبّه شریف را بسازند. وقتی می خواستند گنبد را بسازند، آن ستون ها را همان طور باقی گذاشتند و محاذی آنها دیواره هایی برافراشتند که گنبد مطهّر روی آنها قرار دارد... سپس نگاهم را به داخل قبّه بزرگ افکندم، بسیار زیبا و بلند بود، آراسته با نقش های ظریف و خطوطی روشن که جز آنچه را از سمت غربی روبروی من بود نتوانستم بخوانم که نوشته بود: «این گنبد شریف و عالی را، معترف به کوتاهی و امیدوار به عفو الهی، قدیر قایتبای پدید آورد.»
ضریحی که در حدّ فاصل ستون ها و پایه های گنبد مطهر کشیده شده و حجره پیامبر و خانه فاطمه(علیها السلام) را در بر گرفته است، در سال 668 هـ .ق. به دست «ملک ظاهر رکن الدین» احداث شده است. آن وقت از چوب بود و سه در داشت; دری که به طرف قبله بود، «باب توبه» نام داشت، درِ شرقی به «باب فاطمه» نامبردار بود و به درِ غربی، که میان دو ستونِ پشت ستونِ سریر قرار داشت، «باب الوفود» گفته می شد. درِ چهارمی از سمت شمال بر آن اضافه شد به نام «باب تهجّد» یا «باب شاهی» که تاریخ آن به 729 هـ .ق. هنگام افزودن دو رواق برمی گردد. آنچه را که رکن الدین ساخت، ارتفاعش به دو برابر قامت انسان می رسید. در سال 694 هـ .ق. «ملک زین الدین» از اطراف، پنجره ها و شبکه هایی بر آن افزود و ارتفاعش را تا سقف مسجد بالا برد.
در سال 892 هـ .ق. تعمیراتی در گنبد بزرگ حرم نبوی انجام گرفته بود ولی دوباره در دوره ملک محمود خان تجدید بنا شد. شکاف هایی در قسمت بالایی آن پیدا شده بود که قسمت های بالا را خراب کرده و دوباره ساختند، در نهایت استحکام و در نهایت ادب و احترام، بی آنکه ضربه شدید و لرزش ایجاد کنند. این تعمیرات با نصب تخته هایی در حدّ فاصل دو گنبد زیری و بالایی، برای جلوگیری از ریزش ها بر حجره و حرم پایان یافت. در این تجدید بنا بیشتر مردم مدینه و فرزندانشان به عنوان تبرّک شرکت جستند. پس از پایان بنا، هدایایی که از سوی پادشاه برای اهل مدینه فرستاده شد، بطور یکسان میان همه تقسیم گردید. این واقعه در سال 1233 هـ .ق. واقع شد. سپس در سال 1253 هـ .ق. به دستور پادشاه، گنبد مطّهر را به رنگ سبز، رنگ آمیزی کردند و جاهایی از مسجد را نیز مرمّت نمودند.
پیشتر رنگ قبّه شریف کبود بود; به رنگ لوح های مسی که بر آن بود. پیوسته و همه ساله آن رنگ تا زمان ما (1289 ق.) تجدید می کنند. پیش از این، آن را گنبد سفید، سپس گنبد کبود یا گنبد بزرگ می نامیدند و اکنون به گنبد سبز «قبّة الخضراء» معروف است.
در حاشیه فتاوای برخی از اهل مدینه دیدم که به خط بعضی از علما که چنین نگاشته بود:
«از سنن و آداب اهل مدینه این است که هر گاه کودک آنان زبان نگشاید یا دیر به سخن گفتن آید، او را کنار حجره شریف پیامبر(صلی الله علیه وآله) می آوردند و کلید مرقد را می گرفتند و چندین بار به آن زبان می زدند و می لیسیدند، او به اذن خدای متعالی زبان باز می کرد». از بزرگان مدینه چنین دریافت کرده ایم.
فاکهی نیز از سنن و عادات اهل مکّه نظیر این را نقل کرده و گوید: آنان همین سنت و برنامه را تا امروز هم دارند. هرگاه زبان کودکشان سنگین می شد و دیرتر از موقع معمول، به سخن می آمد، کودک را نزد نگهبانان کعبه می آوردند و از آنان می خواستند که کلید درب کعبه را داخل دهان کودک کنند. مراقبان کعبه نیز چنان می کردند; بدین صورت که چیزی بر صورت کودک می انداختند و آن را می پوشاندند، سپس کلید کعبه را در دهانش وارد می کردند و او به سرعت زبان می گشود و به اذنِ خدای متعال به سخن می آمد. این مسأله در مکّه تجربه شده وتا زمان ماادامه دارد.
دیگری افزوده است: این کار را تنها درباره کودکانی که دیر زبان باز می کنند، انجام نمی دهند، بلکه کودکان را به نحو عموم چنین می کنند، تا متبرّک شوند و امیدوارند تا خداوند منّت نهد و کودکانشان را حفظ و فهم بیفزاید. سپس افزوده است: پدران ما با ما چنین می کردند. ما هم نسبت به فرزندان خود (در باره تبرّک با کلید در مرقد نبوی) چنین می کردیم و خدا را بر این نعمت و سنّت، سپاس!».
آنچه را خود ما از عادت مردم مدینه دیدیم، یکی هم این است که مادران نوزادان خود را، پس از نماز مـغــرب در شـب های جمعه یا شب های دوشنبه، آنهم اغلب پس از آنکه چهل روز از تولّدشان گذشته باشد، به حرم پیامبر می آورند و کنار در خانه فاطمه زهرا قرار می دهند. خادمان حرم، کودکان را گرفته و به طرفِ پیش روی قبر مطهر رسول الله می برند و آنها را آنجا نگه می دارند و برایشان دعا می کنند و به قصد تبرّک و امید به آنکه خداوند عنایت کند و منّت نهد و برای حفظ و سلامتی نوزادان از بیماری ها و مرض ها و برای طول عمر و... یک لحظه کوتاه، کودک را زیر پوشش قبر مطهّر پیامبر داخل می کنند.
آنچه به نقل از برخی علما درباره سیره مردم مدینه گذشت، که کودکانشان اگر دیر زبان باز می کرد، کلید درِ مرقد پیامبر را به دهان کودکان می گذاشتند تا حرف بزنند، اگر چه ما در زمان خود مشاهده نکردیم، ولی به هر حال کار شایسته ای است و لازم است که به آن توجّه و اعتنا شود، به خاطر همان تبرّک و فال نیک زدن و خجستگی و به امید آنکه خداوند آنها را نگاه دارد، فهم و حفظشان را بیفزاید و زبانشان باز و گویا گردد و این تنها مخصوص آنان که زبانشان سنگین است نباشد، بلکه شایسته تر است تا چنین کار را با همه فرزندانشان انجام دهند، آنگونه که اهل مکّه نسبت به کلید در کعبه چنان می کردند.
شاید مستند و مبنای کار اهل مکّه در این زمینه، عمل عبدالمطلّب باشد که او در روزی که حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) به دنیا آمد، بعنوان شکرانه الهی وی را وارد کعبه مقدس کرد. اهل مدینه نیز در اینکه فرزندانشان را وارد حجره و ضریح پیامبر می کنند و کلید در حرم را می لیسند، به مردم مکّه تأسّی می کنند و همچون آنان عمل می نمایند.
1- صفحه 148 کتاب.
2- آیه 17 سوره اسراء: { وَ مِنَ اللیل فتهجّد به نافلةً لک عسی أن یَبْعَثَک رَبّکَ مقاماً محموداً}.
3- صفحه 149 کتاب.
4- صفحه 181 کتاب.
5- صفحه 193 کتاب.
6- صفحه 208 کتاب.
7- صفحه 215 کتاب.
8- صفحه 308 کتاب.